کد مطلب:316776 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:269

اگر باب الحوائج نبودی
در كتاب قیام حق به نقل از كتاب وقایع آقای حاج سید محمدعلی ضوابطی آورده است كه:

به اتفاق خانواده و نوه ام به زیارت عتبات عالیات مشرف شدم نوه ی چهار ساله ام كه همراه ما بود بیمار شد به تدریج حال او وخیم شد و به حالت بی هوشی افتاد.

دكتر (حافظ الصحة) را به عیادت آورده پس از معاینه نسخه ای نوشت و داد، بیرون اطاق در حال به درقه دكتر اظهار كرد حال این بچه بسیار بد است، امید بهبودی برای او نمی رود من نخواستم نزد خانم حرفی زده باشد.

خانواده از اطاق دیگری حرف دكتر را شنید، بی درنگ چادر به سر نموده گفت: اكنون می روم و كار را درست می كنم!! خانواده رفت پس از لحظاتی دیدم طفل بیمار سر از بسته برداشته، گفت: آقاجان مرا در آغوش بگیر!!، تعجب كردم كودك بی هوش چگونه یكبار به هوش آمد، او را در برگرفتم آب خواست او را آب دادم.

گفت: بی بی خانم كجاست؟

گفتم: الان می آید، شگفت زده بودم كه خانم وارد شد.

گفت: به حرم مطهر مولانا العباس رفتم و گفتم: یا اباالفضل من زوار تو هستم، اگر باب الحوائج نبودی من بدین آستان روی نمی آوردم اینك بچه ام در خطر مرگ است شفای او را از تو می خواهم و گرنه من جواب



[ صفحه 64]



پدر او را چه دهم؟

همین سخن را گفتم، از حرم بیرون آمدم. لذا فهمیدم در اثر توجه خاص مولانا العباس علیه السلام بیمار شفا یافته است.



خیز از جا ای برادر، تا مرا یاری كنی

شاهیم را برقرار از راه غمخواری كنی



صولت حیدر عیان بنما علم كن استوار

گشت هنگامی كه از بهرم علمداری كنی



یاوری نبود مرا جز ناله ی اهل حرم

باز می خواهد دلم بهرم سپهداری كنی



شد لوایت سرنگون و قامتت غرقه به خون

دستهایت نیست تا رفع ستم كاری كنی



مشك آبت شد تهی اطفال من لب تشنه اند

خون دل از دیدگان از شرم خود جاری كنی



چشم خود را باز كن ناوك از آن خارج نما

چشم دارم كز برادر باز دلداری كنی



از چه ای سقای طفلانم لبت عطشان بود

خواستی از تشنگی با من وفاداری كنی



آب را دیدی نخوردی ای برادر مرحبا

باید از (دانش) صف محشر نگهداری كنی



شعر از عبدالجواد ساروی «دانش»





[ صفحه 65]